ارسالی از سلیم
کمق(کموک تورکلری)
کموک تورکلری
سه شنبه 3 آذر 1394برچسب:, :: 6:44 :: نويسنده : گودرز غلامی
شاید دور از اجتماع خشم و معاش به سر بردن موجب شده  است كه تهران این جریان زده ترین دیو آدم خوار كه همچنان روستاها را به خود  فرا می خواند به صورت آرمانشهر زیبا با فواره ها و گلها و درختان و مردم سر  به راه و آرامی كه خوشبختی می خورند و سعادت می پوشند و در فراق ایمان خویش  چرت بلبلی می زنند جلوه كند.  تهران این دوزخ رنگارنگ آینه گردان بحران ایمان شكن انسان شكاری است كه  نام تهاجم فرهنگی به خود گرفته است. تا تهران هست تهاجم بر قرار است. یا به  عبارت دیگر ما همه مهاجمیم و هر كدام با سوداها و آرزوها و نا امیدی ها و  دلهره های روز افزون خویش به هر آنچه سنت و اخلاق و فرهنگ و دیانت است هجوم  می بریم، خورده می شویم و می خوریم. خشم و آز و شهوت در چشمها شعله می كشد و  چاره دیگری هم نیست. چكار می شود كرد؟ در میان امواج سهمگین این اقیانوس ظلمت  و تباهی اگر گرگ نباشی خورده خواهی شد. اگر اعتماد كنی خیانت خواهی دید. اگر  راست بگویی تنها خواهی ماند. اگر مومن باشی نفرت ریاكاران و دغلبازان را بر  خواهی انگیخت. تنها راه زنده ماندن در این اسفل السافلین همرنگ جماعت شدن  است.   این دژ جادو در فرادست از محله های میلیونر نشین پاریس و لندن زیباتر و در  فرودست از هارلم و حاشیه دهلی و بمبئی كثیف تر و رقت انگیزتر است. بالای این  دژ طلا آباد است و پایین آن حلبی آباد. صبحانه اطفال در فرادست دژ همراه با  بخور قوربونت برم! بخور فدات شم! شیر و كیوی و كیك شكلاتی و آب آناناس است و  در حلبی آباد تكه ای نان بیات كه گاه با اندكی روغن نباتی چرب شده است. من  كار به این ندارم كه میان فرادست و فرودست چه مقدار فاصله است و چرا. هر گونه  چند و چون كردن در این ]مورد[ بخیه به آبدوغ زدن است و اصولا بحران كه بیخ  پیدا می كند با چند و چون و من بمیرم و تو بمیری و فرزند كمتر زندگی بهتر و  ... كاری از پیش نمی رود. مهم این نیست كه ژرفای مغاك میان طبقات روز به روز  بیشتر می شود. مشكل اینجاست كه در عالم فرهنگ و تكرار امروز نمی شود جلوی هر  كدام از این مغاكهای نرده كشید. برای این كه آموزگاران فرهنگ و اخلاق روزگار  ما رسانه های دیداری و شنیداری اند نه بنده و حضرتعالی. روزگاری كه بنده و  حضرتعالی متصدی فرهنگ و اخلاق و آدم و عالم بودیم می توانستیم صدایمان را تا  آنجا بلند كنیم كه طبقه فرودست نشنود یا طوری بخوریم و بپوشیم كه نبینند و  نخواهند. اما رسانه ها طوری ساخته و پرداخته شده اند كه هم صدایشان و همه  برسد و هم سیمایشان. و در این میان مغاكها خود بخود پر می شوند. و آنچه موجب  بحرانهای غیر قابل كنترل و پی در پی می شوند پر شدن همین مغاكها از همترازی  فرهنگی و اخلاقیاست. ایجاد همترازی از لوازم ذات فرهنگ رسانه هاست. نمی شود  برای ساكنان ارجمند زعفرانیه و نیاوران، سلطنت آباد برنامه ای تدارك دید و  برای ساكنان نا ارجمند زور آباد و مفت آباد و جور آباد برنامه ای دیگر. اینها  همه یك برنامه می خواهند. برنامه ای به نام سرگرمی. خواه سریال و موسیقی و  فیلم باشد، خواه ورزش و تفریح و دلقك بازی و الی آخر. و مهمتر از همه همین  الی آخر، كه اگر به صورت رسمی به آنها داده نشود، به صورت قاچاق آن را تهیه  می كنند.  این سخن را بگذار تا وقت دیگر. تهران شهری است نا ساز اما همتراز كه اگر  كسی نخواهد به همتراز شدن در آن گردن گذارد یا باید قدرتی داشته باشد همسنگ  برخی دولتمردان كه او را از چشم ده یا شاید پانزده میلیون نفر جمعیت پنهان  كند یا همتی كه بر سرزمینی دور دست بگریزند. سرسخت ترین كسانی كه بر برابر  همترازی اخلاق و فرهنگ در این شهر اژدها پیكر مقاومت می كنند و به این دلخوش  اند كه در برابر همترازی اخلاق و فرهنگ در این شهر غول پیكر مقاومت می كنند و  به این دلخوش اند كه تهران و مفاسد بی شمار بر آنان تاثیری نخواهد گذاشت از  این مصیبت غافل اند كه فرزندان و نوه های آنها از تاثیر تهران بر كنار  نخواهند ماند.  آیا تهران اصلاح شدنی نیست؟ مگر خضر مباركه ای در آن باشد. گویی روزی كه پایتخت را می ساختند آن را همچون آینه ای از فولاد صیقل  خورده روبروی غرب قرار داده تا تمام آنچه را كه در فرنگ می گذرد منعكس كند و  هم با هر ایمان آهن گدازی از در ستیز در آید. با دانسینگ های سیار، با عشرت  كده ها و قمارخانه های پنهان، با فیلمهای عفت سوز، با بریك دانس، با لامبادا،  با عرق ارمنی كش، با مواد مخدر و توهم زا، با عشق آزاد، با آمار روز افزون  طلاق، با مطبوعاتی كه یا به غرب دعوت می كنند یا شعار می دهند یا به تحمیق  مشغولند. با روشنفكرانی كه پشت به مردم دارند و رو به لیدی پلنگ با انبوه  نوجوانانی كه به پرستش عضلات سیلوستر استالونه و آرنولد گرفتارند یا به وقاحت  مدونا و مایكل ایمان آورده اند. با آنتنهای كوچك ماهواره رو به تزاید، با  سرگردانی جوانانی كه به افق مبهم فردای خود می نگرند. با فوج فوج دانشجویانی  كه سرمایه اندك یا بسیار خانواده را می دهند تا لیسانس بگیرند و بیكار  بگردند. با سیل آموزشگاههای انگلیسی كه زبان فردای فرزندان فردوسی را تعلیم  می دهند. با اجاره های كمر شكن كه شانزده ساعت كار در شبانه روز طلب می كند.  با انبوه زنان كارمند و كارگری كه فرزندان خود را به امان مهدكودكها و كوچه  ها رها كرده اند. با مدارس غیر انتفاعی كه هر كدام به اندازه پنجاه قاچاقچی  كهنه كار مداخل دارند. با تئاتری كه جز با پشتوانه دولت قادر به ادامه حیات  خود نیست. با سینمایی كه در آستانه ورشكستگی است. باشاعران و نویسندگانی  گرسنه تر و مفلوك تر از كارگران فصلی. با گرانی روز افزون ارزاق با ترافیكی  كه از پنج صبح تا ده شب گره می خورد و حوصله ها را می فرساید و توان ها را  تباه می كند. با اراذل و اوباشی كه در كوچه ها و خیابانها مزاحم نوامیس مردم  می شوند و به بحران امنیت اخلاقی دامن می زنند. با صف خریداران ارز بر در  بانكها كه مزدوران و دلالان بزرگ اند. با بیمارستانهایی كه به چند برابر دیه  یك فرشته انسانی را جراحی و بستری می كنند. با اداراتی كه در گرداب بروكراسی فرو رفته اند. 
با ازدحام كلافه كننده مسافران اتوبوس و تاكسی و سواری. با  انبارهای بزرگ اهتكار.باآسمانخراش ها و كومه ها و كنگره ها و سمینارهای عبث. این شهر همه چیز را به كود حیوانی و فضولات مواد مصرفی تبدیل می كند.  ساكنان آن صبح زود ازخواب پریشان خود بر می خیزند و گروه گروه همچون مورچه  ها و موریانه ها به سمت اداره ها، مغازه ها و شركتها و كارخانه های مواد  مصرفی هجوم می برند تا در ازای بازی كردن نقش خود در هزار توی تولید، خرید،  توزیع و مصرف اجرتی بگیرند و بعضی هم به دزدی قانونی بپردازند یا مزدكار نكرده را دریافت كنند و ... تا آخر بتوانند مواد
مصرفی خود و خانواده خود را  تهیه كنند. در این شهر اغلب هیچ فنی را جز برای در آمد آن نمی آموزند. هیج  هنری را جز برای كسب درآمد ارائه نمی دهند. هیچ باوری را نمی پذیرند مگر  اینكه از قبل آن به نان و نوایی برسند.
 
*** یوسفعلی میرشکاک ***
 

نظرات شما عزیزان:

قایا
ساعت11:17---4 آذر 1394
تمام بودجه و امکانات کشور رو جمع کردن اونجا باید هم اینجوری بشه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





حدیث موضوعی
نويسندگان